، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

کلاف سردرگم

"ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند."  به عنوان مقدمه سایت "کودک سالم" یه تاپیک تو نی نی سایت راه انداختم به نام "کوچولوهای باسواد" که مقدمه ای برای تبادل نظر مامانا باشه . خیلی خوب استقبال شد . واقعا قبول دارم هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. ولی... ولی کلا خوب نیستم. بهم ریختم مثل یه کلاف سردرگم شدم. این یعنی ناشکری؟ اینکه دختر 2 سال و 9 ماهت تیه جورایی نابغه باشه ولی شدیدا نگران و مضطرب باشی یعنی ناشکری؟   وجودت برام بالاترین شادیه فرشته ی زیبای من! حرفات که خیلی بزرگتر از سنته . رفتارای منطقیت و حتی قدرت تخیل بی حد و مرزت. داریم با همدیگه با تبلتت بازی می کنیم و ...
31 خرداد 1392

سفر ترکیه

بالاخره طی یک تصمیم ناگهانی رفتیم آنتالیا . خیلی خوب بود . خیلی خوش گذشت خیلی بیشتر از اونچیزی که فکر می کردیم . به خصوص تفریحاتی که واسه بچه ها داشت همه جا . کیدزکلاب، قسمت ویژه کودکان تو پارک آبی یا استخر مخصوص بچه ها . وقتی به تو و بابایی خوش می گذره به منم خوش می گذره . یه استراحت حسابی بود . هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا و شب قبلش هرجور بود اولین کتاب اختصاصی خودتو پرینت گرفتم و اونجا بهت هدیه دادم و مهمترین اتفاق این روزها ، هدیه ای که تو به من دادی . نتیجه اولین تست هوش تو :141 .خودم فکر می کردم حدود 135 تا 138 باشی ولی واسه منهم شوک آور بود و رتبه تو 99/7 و مامی جون چرا نباید به کسی بگم؟ به نظرت چرا؟ چرا باید این شا...
24 خرداد 1392

هوشهای چندگانه

روزهامون با سی دی های بریل کیدز و خواندن دومن و بازهم "دورا" می گذره . مثل بچه هایی که یکدفعه به حرف میفتن و تازه معلوم میشه چه گنجینه لغاتی رو تو ذهنشون جا دادن در روز شاید نصف وقتا انگلیسی حرف می زنی حتی تو بازیهات با خودت شعرای انگلیسی می خونی. و حالا من وبابایی با کلمه هایی مواجه میشیم که "اسپانیایی" هستن و ... حالا این مامی طفلکی چکار کنه؟ اینم از فواید! سی دی دورا که در واقع زبان اصلیش انگلیسیه ولی واسه بچه های آمریکای لاتین ساخته شده و در غالب کارتون بهشون اسپانیایی یاد میده.  دلم می خواد بچلونمت . دوست دارم عسلکم ! عاشقتم اینقدر زیاد که با هیچ جمله ای نمی شه توصیف کرد و بهت افتخار می کنم .  موهاتو خاله مرضیه روز 5 شن...
11 خرداد 1392

شازده حمام

مدتها بود که کتاب خوبی نخونده بودم . البته منظورم بجز کتابایی که به هر نوعی به تو مربوط میشه .   آخرین بار هم جلد اول و دوم همین کتاب بود که اینقدر از خوندنش لذت بردم " کتاب شازده حمام - انتشارات پاپلی- و حالا دارم جلد سومشو که تو نمایشگاه اومده بود می خونم . نمی دونم می خونم یا می خورم! کی فرصت خوندن پیدا می کنم این دیگه از معجزات روزگاره مثلا بین هر قاشق صبحانه ایکه به تو میدم تا قاشق بعدی یا مثلا وقتی داریم با هم قایم موشک بازی می کنیم تا تو بری قایم بشی یا ...  مهم اینه که بخونی. بخونی و لذت ببری حتی گاهی تو بیای و با اصرار بدونی اینجا چی نوشته و اونوقت من و تو با هم بخونیم البته با سانسور ولی اونم یه جور لذت دیگه داره. آقا...
1 خرداد 1392

تولد بابایی

با کمی تاخیر نوشت : امسال به مناسبت تولد 40 سالگی بابایی می خواستیم براش جشن بگیریم که هرکاری کردیم بابایی چون امتحان داشت راضی نشد که نشد . خب تولد زوری که نمیشه. میشه. در نتیجه مامی خانمی تصمیم گرفت که روز جمعه بابایی رو با یه جشت کوچولوی 3 نفره تو رستوران سورپریز کنه . کادو هم شب جمعه با خود بابایی رفتیم 3 تا پیرهن شیک خریدیم و البته از قبل که بابایی ندونه از نمایشگاه کتاب دوره کامل 3 جلدی "شازده حمام " رو گرفته بودیم .صبح جمعه با جوجو خوشگله رفتیم تو اتاق و کادوها رو جلد گرفتیم و از خودش پرسیدم که دوست داره کدوم پیراهن هدیه اون باشه و خودش به کادو چسب زد . بعد هم بهش سفارش کردم که کادوها رو بذاریم اینجا که بابا نفهمه. نیم ساعت بعد با...
1 خرداد 1392
1